loop="-1" > خان چوبان -تسوج

خان چوبان -تسوج

خان چوبان شخصیتی محق و همچنین مظلوم و سربلند در داستان سارای بود و شهر ما تسوج هم با اینکه محروم و بی نصیب مانده ولی سرافراز صحنه های تاریخ و رشید جبهه های حق علیه باطل است . به همین جهت نام این وبلاگ را خان چوبان انتخاب کردیم.
تسوج شهری در میان استان های آذربایجان شرقی و غربی که قدمتی به اندازه تاریخ دارد ولی جمعیت و وسعت فعلی آن یک دهم جمعیت تاریخی آن نیست .
این وبلاگ فقط و فقط برای بیان محرومیت ها و دردهای این شهر و همچنین بخش تسوج (با 151 شهید) فعالیت می کند و نویسنده آن از هرگونه وابستگی به شخص یا گروهی مبراست .

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان


                     
 

عکس  های زیبا از  تسوج (1) 

۳ نظر ۱۴ اسفند ۹۲ ، ۰۶:۵۵
خان چوبان

دیشب  اخبار  شبکه سهند خبری  را مبنی  بر آتش  گرفتن  زمین های  شمال دریاچه ارومیه مابین شیخ ولی  و شرفخانه پخش  کرد . این اولین و آخرین شیطنت خبرنگار  شهرستان نیست  . قبل از  این هم بارها در  اخبار  مربوط  به  شهرستان علی  الخصوص  تسوج  تعرض  هایی  از  سوی  خبرنگار  صورت گرفته بود و این  نشانه غرض  وی  در   انعکاس  اخبار  شهرستان است . 

تصادف دو خودرو در  20 کیلومتری  بندر شرفخانه (چهرگان) 

تصادف - بندر  شرفخانه  (سه راهی  هفت چشمه)

چپ شدن سرویس  مدرسه ، 25 کیلومتری  بندر  شرفخانه (سیس) 

افتتاح آموزشگاه حضرت ولیعصر (تسوج) در  شبستر  !!!!!!!!!!!

بارش  برف در  ارتفاعات بندر  شرفخانه(هریس)

آیا لفظ  بندر  با ارتفاعات منافات ندارد؟؟؟؟؟!!!!!!

 و موارد  بسیار  دیگر  : 

اینها اخباری  است که بارها از  شبکه سهند پخش  می  شود . چیزی  که معلوم و واضح است عدم تقصیر شبکه در  ارائه خبر است  لیکن خبرنگار  مغرض  مقصر است . 

اقدامات ایشان دو جنبه دارد:

 یا مرکز  منطقه شرفخانه است  و ما بی  اطلاعیم .

یا جناب   آقای  خبرنگار  برای  برده شدن اسم شرفخانه  حاضر است به حریم هر  شهر و روستا و  هر  مردمی  تعرض  کند . 



الا ایحال  باید بگویم  آقای  خبرنگار  :::: اینجا زمین های  شیخ ولی  است و هیچ ربطی  به شرفخانه ندارد . برای  مردم با شرف بندر  شرفخانه ارزش قائل باش   و این غرض  ورزی  را کنار  بگذار  

با تشکر  - خان چوبان 

۰ نظر ۱۴ اسفند ۹۲ ، ۰۶:۵۲
خان چوبان

امروزه با توجه به توسعه شهرنشینی و صنعتی شدن زندگی مردم سنت های قدیمی در شهرهای استان ها هویت خود را به دست فراموشی می سپارند، یکی از این سنت ها صنایع دستی از جمله بافت تابلو فرش هایی با طرح های روح نواز است .

  

اما در  منطقه تسوج و در  روستای  قره تپه این صنعت در  حال جهش  و رشدی  غیر قابل وصف است به نحوی  که آرام آرام پای  خود را در هر  خانه ای  گذاشته  و اوقات خالی خانه ها را پر کرده و از  نظر اقتصادی  نیز به نفع منطقه خواهد بود . 
 این صنعت در  روستای  قره تپه بخش  تسوج  حامیان زیادی  پیدا کرده به نحوی که همشهریان ساکن در  تهران را نیز تشویق به بازگرداندن سرمایه های خویش  کرده است . 
 از  بانیان  جهش  این صنعت نو پا در  روستای  قره تپه 
حاج سیامک لطیفی  ، بازنشسته آموزش  و پرورش  تسوج است که هنر آموختن را این بار  در  صنعت تابلو فرش  به کار گرفته  و باعث  رواج این صنعت در  بین همسایگان خود شده است . ضمنا دست بلندی در  خیر دارد و  علاوه بر آموزش  همسایگاه و دوستان و ترویج این هنر  دو تا از  آثارش را به مسجد حضرت ابوالفضل (ع) و مسجد جامع قره تپه اهداء کرده است .
09143722877 آقای  لطیفی  حاضر است به علاقه مندان ایجاد کارگاه ها کمک نماید . 
با آرزوی  موفقت بند بند وطن علی الخصوص  بخش  شهید پرور  و فرهنگ دوست تسوج 
خان چوبان - تسوج 

۰ نظر ۱۳ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۰۰
خان چوبان


چندیست با گسترش رسانه‌ها و فضای مجازی، و البته اختلاط زبان گفتار و نوشتار، هر کسی هر طور دلش می‌خواهد و عشقش می‌کشد می‌نویسد. ازآدم‌های عادی گرفته تا شورای شهر ما ، حرفها و نوشته‌هاشان پر است از مربا و هلو و شفتالو و.....چیه ؟؟؟؟؟ ببخشین ؛ پر است از دلسوزی و جگر سوزی و اخیرا هم ""آدم سوزی ""و بهتر است بنویسم ایضأ "شهردارسوزی" و از کلی غلط نوشتن گرفته تا غلط گفتن و غلط القا کردن والبته غلط رفتن راه !!! در همین فضای مبارک مجازی هم اتفاقاً یکی از شوراهای شهرمان که به قول خودش اندیشه اش Bright هست که به نظرم بیشتر از دفتر شورا و رسیدگی به مشکلات مردم در همین فضای مجازی پلاسیده و به بازی جدیدی که اخیرا هم مد شده "یعنی « نظر دهی در وبلاگ تسوج«" مشغول است و ظاهراً گوش کسی بدهکار حرف های ایشان نیست. ما مردم رعیت هم هر چه نقش «مظلوم» را بازی می‌کنیم بازهم فایده‌ای ندارد!
پس از مدت ها عزلت نشینی، خواستم با گشت و گذاری در فضای خبری شهر، بلکه بر اثر حرفهایی که بغض شده و گلویمان را به درد آورده، سخنان مشفقانه ناصحان و صداقت و جامع نگری بلند نظران، به دور از مصالح و منافع فردی، تجدید قوائی کرده باشم! ولی علی رغم رسم معمول در ایام عزاداری، که توصیه می شود خانه دل نیز تکانیده شود، مشاهده شد برخی آقایان شورا هنوز با سیاه نمائی دیگران درصدد توجیه فکر و ایده خود و یا کس خاصی هستند! تا خانه تکانی در دل خود و بند وبساط شورای سوم....!
چه خوب است در اظهار نظرها به عملکرد دیگران ایضاً " شهردار محترم"، به افکار عمومی به عنوان بایگانی تاریخ که عملکرد خوب و بد مدیران یا منتخبان را ضبط دارد، نیم نگاهی بیندازیم و تصور نشود مردم، خدمت و یا کم کاری را فراموش می کنند و صالح و طالح را از هم نمی شناسند.
در این وادی وانفسا و نیز شهر محروم و مظلوم ، ظاهراً هر کس به دنبال اظهار نظری عالمانه و خیرخواهانه و اخیرا "محترمانه " در باب شهراست و برای بدست آوردن منافع خود تصمیم به تخریب شخصیتی" مثلا شهردار" به هر نحوی می کند. این رسم نادرستی است که منتخبان مردم در فضای مجازی و بیرون از این فضا، از قبال مردم یک شهر بر کسی روا می دارند!!
بعضی‌ها اصلا لازم نیست حرف بزنند. یک کلمه بگویند، خروار خروار تحلیل از سر و کولِ موافق و مخالف می‌بارد. حتی یک تعریف و چاپلوسی، حتی یک نظر با ادبانه و البته ایضأ "محترمانه". افسوس که بعضی‌ها سکوت نمی‌توانند بکنند!!! اگر اینگونه میشد خیلی کارها به روال عادی پیش می رفت.

۰ نظر ۱۳ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۵۵
خان چوبان

هندویی عقربی را دید که در آب افتاده و برای نجات خویش دست و پا می‌زند. به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب دست او را نیش زد!

هندو همچنان تلاش می‌کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد و عقرب در تلاش بود تا او را نیش بزند!!!

مردی که در آن نزدیکی بود, به او گفت: چرا از نجات عقربی که مدام در حال نیش زدن توست, دست نمیکشی؟!

هندو جواب داد: عقرب به اقتضای طبیعتش نیش می‌زند و من به اقتضای طبیعتم در صدد نجات او هستم.

طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن ...

۰ نظر ۱۳ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۵۴
خان چوبان

 مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی
گورستان می‌برند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد می‌زند و خدا و پیغمبر را به
شهادت می‌گیرد که والله، بالله من زنده‌ام! چطور می‌خواهید مرا به خاک بسپارید؟
****
اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم
کرده ومی‌گویند: پدرسوخته ی ملعون دروغ می‌‌گوید. مُرده.****
مسافر حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون
وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر
قاضی بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی از
مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ
برگشته و ادعای حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار
عادل خداشناس مسموع و مقبول نمی‌افتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش
می‌بریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا جایزنیست.****

وقتی  این داستان را خواندم یاد خیلی  چیزها افتادم  که در  همین اطراف ما در  حال جریان است 

عده ای  دائما در  حال اینند که به مردم ما القا کنند که دیگر  جای  هیچگونه امیدی  برای  زندگی  نیست .این عده در  نقش  گلام در  کارتون گالیور ظاهر  می  شوند که دائما در  هر  مشکلی  می  گوید : من می  دونم ما موفق نمیشیم - من می  دونم ما نمی  تونیم . . .   اینان منظورشان را نه در  منطوق  بلکه در  مفهوم حرف خود می  زنند و کمی  دقت لازم است تا بفهمی  که می  گویند شما هم بیایید و در  مرکز  سکنی  گزینید تا جنت برین در  انتظار  شما باشد . در  حالی  که اگر  اینطور  بود ، در  مقیاس  بالا باید همگی  الان در  انگلیس  و فرانسه و آمریکا و برخی  دیگر  کشور  های  پیشرفته تر  زندگی  می  کردیم . لیکن این کار  را نکردیم و در  راه پیشرفت وطن در  تلاشیم  از  من چوپان گرفته تا مهندس  و دانشمند هسته ای  و . . . .

۱ نظر ۱۳ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۵۴
خان چوبان

شاید برای  شما هم این اتفاق افتاده باشد !!!

در  حالی  که شهر  ما روزگاری  بسی  است که رنگ و روی  مسافران  را زیاد نمی  بیند و  اگر  هم ببیند در  جاذبه های  طبیعی  شهر  روز  را به شب  رسانده و شب  می روند چون می  دانند که باید شب  اینجا نباشند ، باز  هم ممکن است که این اتفاق  برای  شما رخ داده باشد .

اینکه روزی  مسافری  از  شما آدرس  یک مسافرخانه را بپرسد  و شما در  جوابش  تنها دو راه خواهی  داشت  . که راه اول به دو طریق قابل اجرا خواهد بود  : یا این مسئله برای  شما زیاد با اهمیت نیست و  راحت می گویی  که اینجا مسافرخانه ای  نیست و می  گذری  ، یا از  اینکه راحت بگویی  این شهر  بی  مسافر خانه است خجل شوی  و  کمی  سخت تر  جواب  دهی  . 

راه حل اول کمی  بهتر  است زیرا دیگر  از  مسافر  در  راه مانده نخواهی  شنید که اینجا دیگر  چه شهریست که مسافرخانه ای  ندارد  .

۰ نظر ۱۳ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۵۳
خان چوبان

سالهاست همه صحبتش  را می  کنند . همگی  از  نقش  آن در  مهاجرت حرف به میان می آورند .سالهاست با وجود نامه نگاری های  متعدد و صحبت ها در  محافل تخصصی  وغیر تخصصی  و مربوط و نامربوط  و دعوت های  بی  حد و حساب  از  مسئولین ، این امر  بدون نتیجه مانده است . سالهاست که سایت های  خبری  از  رقابت دانش  آموزان برای  ورود به مدارس  تیز هوشان و نمونه  مطلب  می  زنند . همه می دانند یکی  از  راه های  جلوگیری  از  مهاجرت است . اما همگی  تلاششان در  حد حرف است . یادم نمی  رود وقتی  از رئیس  شورای  پیشین در  مورد این مسئله پرسیدم  چه گفت   . . . 

خیلی ساده است . امروز  همه مشکلات حل شد و قرار  است در سال آینده  ایجاد شود .

از  تعجب  داشتم شاخ در  می  آوردم  که این مشکلات وقتی  به این راحتی  حل می  شود  چرا ما سرگردان مانده ایم. در  عین سادگیم هیچ گونه امیدی  به حرفش  ندادم . چون یاد گرفته ام که وقتی  امیدوار  باشم که نتیجه وعده را ببینم .

۰ نظر ۱۳ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۵۲
خان چوبان

خیابان امام خمینی  (ره)

قضاوت با شماست .................

۱ نظر ۱۳ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۵۱
خان چوبان

یکی  از  مهترین اخباری  که این هفته در  درگاه اکثر خبرگزاری  های  شهرستانی  و منطقه ای  دیده شد ، خبر برگزاری  اولین نماز جمعه شهر تسوج بعد از  این همه سال مدید بود .  خبری  بسیار  خوشحال کننده  برای  مردم شهری  شهید پر  ور  و تاریخی  و مذهبی  و فرهنگی  . امام جمعه از  نان شب  هم واجب  تر  است برای  تسوج و حومه اش   . چرا که مردمان بخش  تسوج همواره تدین و خلوص  خود را ثابت نموده اند و چندین شهید در  راه  آبیاری  نهال این انقلاب  اسلامی  کبیر داده اند . بسیار  کسانی  که  آن زمان نان سفره خویش  را به جبهه های  حق علیه باطل  فرستادند و  محصولات باغشان را که می  خواست برایشان  آذوقه زمستان باشد . 

همین چند سال پیش  بود که مردم ولایت مداری  خویش  را با شرکت عظیم در  مراسم تشییع شهدای  گمنام باز  هم ثابت کردند .

آری  من هم همچون مردم شهرم خوشحالم ولی  سوال دارم .

 بعد از  این همه سال که عرق این مردم  شهید داده از  جنگ  خشک شد  چرا ؟؟؟؟

۰ نظر ۱۳ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۵۰
خان چوبان