loop="-1" > مادرم روزت مبارک . :: خان چوبان -تسوج

خان چوبان -تسوج

خان چوبان شخصیتی محق و همچنین مظلوم و سربلند در داستان سارای بود و شهر ما تسوج هم با اینکه محروم و بی نصیب مانده ولی سرافراز صحنه های تاریخ و رشید جبهه های حق علیه باطل است . به همین جهت نام این وبلاگ را خان چوبان انتخاب کردیم.
تسوج شهری در میان استان های آذربایجان شرقی و غربی که قدمتی به اندازه تاریخ دارد ولی جمعیت و وسعت فعلی آن یک دهم جمعیت تاریخی آن نیست .
این وبلاگ فقط و فقط برای بیان محرومیت ها و دردهای این شهر و همچنین بخش تسوج (با 151 شهید) فعالیت می کند و نویسنده آن از هرگونه وابستگی به شخص یا گروهی مبراست .

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

مادرم روزت مبارک .

پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۱۷ ب.ظ

یک شب با زنی دیگر 

ارزشمندترین وقایع زندگی معمولا دیده نمیشوند و یا لمس نمیگردند، بلکه در دل حس میشوند. لطفا به این ماجرا که دوستم برایم روایت کرد توجه کنید

او میگفت که پس از سالها زندگی مشترک، همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد، ولی مطمئن است 
که این زن هم مرا دوست دارد و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد

زن دیگری که همسرم از من میخواست که با او بیرون بروم مادرم بود که 
۱۹ 
سال پیش بیوه شده بود ولی مشغله های زندگی و داشتن۳ بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی و نامنظم به او سر بزنم

آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم. مادرم با نگرانی 
پرسید که مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیرمنتظره را نشانه یک خبر بد میدانست. به او گفتم: بنظرم رسید بسیار دلپذیر خواهد بود که اگر ما امشب را با هم باشیم. او پس از کمی تامل گفت که او نیز از این ایده لذت خواهد برد

آن جمعه پس از کار وقتی برای بردنش میرفتم کمی عصبی بودم. وقتی رسیدم دیدم که او هم کمی عصبی بود کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود، موهایش را جمع کرده بود و لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره ای روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد. وقتی سوار ماشین میشد گفت که به دوستانش گفته امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم و آنها خیلی تحت تاثیر قرار گرفته اند

ما به رستورانی رفتیم که هر چند لوکس نبود ولی بسیار راحت و دنج بود
دستم را چنان گرفته بود که گوئی همسر رئیس جمهور بود. پس از اینکه نشستیم به خواندن منوی رستوران مشغول شدم. هنگام خواندن از بالای منو نگاهی به چهره مادرم انداختم و دیدم با لبخندی حاکی از یاد آوری خاطرات گذشته به من نگاه میکند، به من گفت یادش می آید که وقتی من کوچک بودم و با هم به رستوران میرفتیم او بود که منوی رستوران را میخواند

من هم در پاسخ گفتم که حالا وقتش رسیده که تو استراحت کنی و بگذاری که من این لطف را در حق تو بکنم. هنگام صرف شام گپ وگفتی صمیمانه داشتیم، هیچ چیز غیر عادی بین ما رد و بدل نشد بلکه صحبتها پیرامون وقایع جاری بود و آنقدرحرف زدیم که سینما را از دست دادیم… 

وقتی او را به خانه رساندم گفت که باز هم با من بیرون خواهد رفت به شرط 
اینکه او مرا دعوت کند و من هم قبول کردم. وقتی به خانه برگشتم همسرم از من پرسید که آیا شام بیرون با مادرم خوش گذشت؟ من هم در جواب گفتم خیلی بیشتر از آنچه که میتوانستم تصور کنم

چند روز بعد مادرم در اثر یک حمله قلبی شدید درگذشت و همه چیز بسیار 
سریعتر از آن واقع شد که بتوانم کاری کنم

کمی بعد پاکتی حاوی کپی رسیدی از رستورانی که با مادرم در آن شب در آنجا غذا خوردیم بدستم رسید. یادداشتی هم بدین مضمون بدان الصاق شده بود
نمیدانم که آیا در آنجا خواهم بود یا نه ولی هزینه را برای ۲ نفر پرداخت 
کرده ام یکی برای تو و یکی برای همسرت. و تو هرگز نخواهی فهمید که آنشب برای من چه مفهومی داشته است، دوستت دارم پسرم

و در آن هنگام بود که دریافتم چقدر اهمیت دارد که بموقع به عزیزانمان 
بگوئیم که دوستشان داریم و زمانی که شایسته آنهاست به آنها اختصاص دهیم

هیچ چیز در زندگی مهمتر از خانواده نیست

زمانی که شایسته عزیزانتان است به آنها اختصاص دهید زیرا هرگز نمیتوان 
این امور را به وقت دیگری واگذار نمود

میلاد بانوی  دو عالم  و روز  مادر  گرامی  باد . 
...............................................................................................

آنا دوزمز

بالاسی

داردا قالیب ناله چکه

چیرپینار قوش کیمی

باغلاسین تا بالانین یارسینی

آنا دوزمز

بالاسی دردلی اولا

آغاجین یارپاغی تک

رنگی سولا

 آنا دوزمز بالانین گوزیاشی آخسین

بو دایانسین

اونا باخسین

آنا دوزمز

آنا دوزمز

آنانین دردی دنیزدیر

ساحیلی یوخدور

آنانین دردیده چوخدور

آنانین دردی دریندیر

آنانین دردی دریندیر

۹۳/۰۱/۲۸
خان چوبان

نظرات  (۲)

زندگی یعنی چه؟ یعنی آرزو کـــــــــم داشتن



چون قناعت پیشگان روح مـــــــــــکرم داشتن



جامه ی زیبا بـــــــــــــــــر اندام شرف آراستن



غیـــــــــــــــــر لفـــظ آدمی معنای آدم داشتن



قطره ی اشـــــــکی به شبهای عبادت ریختن



بـــــــــــــر نگین گونه ها الماس شبنم داشتن



نیمشب هــــــا گردشی مســــتانه در باغ نیاز



پاکی عیسی گـــــــــــزیدن عطر مریم داشتن



با صفای دل ســــتردن اشک بـــــــی تاب یتیم



در مقام کعبه چشــــمی هم به زمزم داشتن



تا بــــــــــــــرآید عطر مستی از دل جام نشاط



در گلاب شادمانی شـــــــــــــربت غم داشتن



مهتر رمــــــز بزرگی در بشر دانی که چیست



مردم محتاج را بــــــــــــــــر خود مقدم داشتن



مهلت ما اندک اســـت وعمر ما بسیار نیست



در چنین فــــــرصت مرا با زندگی پیکار نیست



سهم ما چون دامنی گل نیست در گلزار عمر



یار بسیار اســـــــــــت اما مهلت دیدار نیست



آب و رنگ زندگی زیباست در قصــــــــــر خیال



جلوه ایــــــن نقش جز بر پرده ی پندار نیست



با نسیم عــــــــــــــشق باغ زندگی را تازه دار



ورنه کـــــــــار روزگار کهنه جــــز تکرار نیست@
۱۴ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۳۸ دختر همشهری
بی نظیر بود ، خان چوپان، آفرین مخصوصا شعر ترکی
آنانین دردی دنیزدیر، ساحلی یوخدور
پاسخ:
خوش  اومدی  به وبلاگ خودت . 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی