اندر حکایات جرگه لویه تسوج
می دونید وجه اشتراک همه دیکتاتورهایی مثل صدام ، بن علی و مبارک ،اونایی که مردن و اونایی که قراره سالهای بعد به دنیا بیایند و روح و روان یه ملت را شخم بزنند که بگویند من از شما بهتر می فهمم چیه؟؟؟ این که همشون حسن نیت دارند. هیتلر قصد خیر خواهی داشت ، مدیریت بن علی رفاه پنج درصدی به همراه داشت. ایضا همین قاعد سرزمین لیبی.....این جمله کلیدی را داشته باشید تا بگم تو خیلی خانواده های ایرانی هم که یه دیکتاتور فسقلی هست و ادعای همه چیز دانی داره همین حسن نیت وجود داره. این مقدمه را گفتم تا بگم فکر نکنید فقط دیکتاتور ها انتقادپذیر نیستند ما هم ممکنه به سبک و اونا رفتار می کنیم.
زمانیکه گوشها بدون استفاده از سنگ و سوهان تیز میشود، زمانیکه چشمها بدون استفاده از "چشم گشاد کن"* گشاد میشود، زمانیکه لبهای اینوری به گوش آنوری و لبهای آنوری به گوش آنورتری دوخته میشود، زمانیکه زمزمهها به نجوا و نجواها به پچپچ تبدیل میشود، زمانیکه لبها گزیده میشود و دستها بهروی هم میخورد، زمانیکه قیافهها حق بهجانب میشود و بچههای تازه بلوغ شده هم دم از مردانگی میزنند، زمانیکه شنیدهها جای دیدهها را میگیرد و فضا برای صید قزلآلای تازه فراهم میشود، زمانیکه لپها گل میاندازد و لبخندهای شیطانی کارگر میافتد، زمانیکه در دل ِ عدهای از لذت قند آب میشود، زمانیکه ...
آن زمان، زمانیاست که آبرویی به حق یا ناحق از کسی برده شده، ریخته شده یا هر چیز دیگری شده است.
امروز برای ما هم انگار یکی از همین روزها بود.همه اینها که بالا گفتم برای منه چوبان امروز روی داده طوری که حتی گوسفندانم از این حالات عجیب اندر غریب من هم بی نصیب نمانده و رم میکنند . گویا برخی از سفید ریشان شهر را برق سه فازی گرفته و تصمیم گرفتند برای بر طرف شدن بزرگترین مشکل شهر یعنی صندل نشین عمارت شهرداری قدمی بر قدم بگذارند و با تفکرات سفید ریشانه کار را کارستان کرده مثل همین رئیس جمهور خوش تیپ مان کلیدی بر قفل مشکلات شهر بندازند و بازش کنند.و تصمیم به برگزاری جلسه لویه جرگه ای در تسوج گرفتند.
جنابان سفید ریش شهر با دعوت از دیگر سفید ریشان در سالن بالای تنها پاساژ( که باید اضافه کنم شما به ابهت اسمش نگاه نکنید )همین سه متر بالاتر از مغازه های کنار شهرداری خواستند حل معما کنند که گویا معما که حل نشده بلکه اوضاع آبدوغ خیاری هم شده .میپرسید چگونه؟؟؟
گویا این بش نفر(5نفر) شورای شهر ما بر خلاف شعارشان که میگفتند (ال بیر-5 بیر-تسوج بیر) در کل "بیر" نیستند و هر یک مثل من در نی خود نوایی را میزند و تا امروز هم به دلایل نامعلوم کسی را برای عمارت شهرداری انتخاب نکرده و معرفی نکرده اند.
میگذرم که در این جلسه که سرم خیلی درد گرفت از برخی حرف ها که نباید گفته میشد ولی با بی شرمی هر چه تمام گفته شد اما حرفم را جمع کنم برای این بار و لپ مطلب را عیان کنم که در مخیله ام نهفته است:
اینکه کسی بخواهد با مس مس کردن یا به قول فارس ها لفت دادن خود را بر دیگری تحمیل کند مطمئنا در اشتباه است و این عین دیکتاتوری است و در این طرف هم اگر کسی با غلدری بخواهد از قدرت وجایگاه خود برای به کرسی نشاندن عقیده اش کاری بکند او هم در اشتباه است. من با همه چوبان بودنم به این نتیجه رسیده ام که اگر همه مطیع قانون باشند کارها حل میشود!!!
سوزی اتدیم یره سوز صاحبی گوتورسون
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کر کوری های خان چوبان:
*دردم از کسی است و درمان نیزهم!
*هر چه من سوختم از آتش فهمیدن بود ... کاش از روز ازل هیچ نمی فهمیدم!
متن شعر نی خان چوبان:
گینه آغلاتدی منی خان چوبانین آغلاماسی
سارانین سئللره بئل باغلاماسی
یئر اوزون قان بورویوب ،دنیا دولوبدو یالاننان
هاراسیننان یاپیشیم ،خوشدو جهانین هاراسی
واردی هر بیر یارانین مرحمی ،تاپسون طبیبین
نجه درمان اولاجاق اولسا طبیبین یاراسی